سلام...
قرار بود من بیام اینجا رو مثل سه سال گذشته ، به افتخار شروع روز های طاقت فرسای مدرسه (که البته نامردی نباشه ، اخیرا در کنار این روز های طاقت فرسا کمی خوش هم می گذره!!!) به روز کنم و بنویسم ؛
یادتونه یه زمانی اینجا نوشتم چه احساسی دارید که بعد از یک سال ریاست در سوم راهنمایی حالا کوچک ترین فرد مدرسه هستید؟
و بعدش هم بنویسم؛
دیدید؟! چشم به هم زدیم و اگر سال چهارم رو به حساب نیاریم دوباره شدیم ارشد مدرسه . اما اینبار از نوع سوم دبیرستانش ! و البته آخرین سوم عمر مدرسه ایمون...
اما راستش حال نوشتن ندارم (چه قدر هم که ننوشتم!!!)
ولی یه چیزی رو می نویسم ؛
یه بار تو همون روز هایی که از سوم راهنمایی می رفتیم اول دبیرستان یه عزیزی گفتن : کی میشه ما شما ها رو تو اون روپوش های آبی نفتی پیش دانشگاهی ببینیم ؟!
حالا من می خوام بگم : 7 نفر رو هیچ وقت تو اون رو پوش های آبی نفتی پیش دانشگاهی نمی بینید . اون 7 نفری که بعد از سوم راهنمایی تا امسال سالی یکیشون از گروه عظیم سوم ب + موجfm و زینب جدا شدن و حالا هر کدون متعلق به یه مدرسه ای هستن...
منو که به شخصه اگه بخواین تو روپوش پیش دانشگاهی ببینید ، باید تو روپوش سرمه ای ببینید
خب حالا ، احساساتی نشید !
با اینکه دیگه همه با هم نیستیم ، اما هممون همون بچه های سوم ب + موجfm و زینب ایم !
خلاصه اینکه هر جا که هستیم خوب و خوش باشیم و دیگه یه حالی هم با این سال های آخر زندگی مدرسه ایمون بکنیم که دیگه آخراشه و اگه خدا بخواد یه درسی هم بخونیم
امر نوشت : به این عکسه همین جوری نگاه نکنید ها ... کلی روش کار کردم ،کلی هم تو سرش زدم تا نصب شه اینجا !!! :)
.: Weblog Themes By Pichak :.